دو مکتب فکریِ مهمی که تلاش کردند تأثیرات روانشناختی بر اضطراب را توضیح دهند یکی مکتب شناختی است و دیگری مکتب رفتاری. درک و فهم این تئوریها به درک درمان شناختی رفتاری نیز کمک میکند که البته خارج از این بحث است. راه سومی که از طریق آن میتوان به علت روانشناختی اضطراب نگاه کرد، تئوری رشد است، این تئوری در جستجوی این است که تجربیات اضطرابی ما را با نگاه کردن به آنچه ما در دوران کودکی آموختهایم، بفهمد.
تئوری شناختی و اضطراب
خطر بخشی از زندگی است. برای محافظت از ما، تکامل بهصورت ژنتیکی ما را آماده کرده است تا از خطر بترسیم. ما میدانیم که باید از حیوانات وحشی اجتناب کنیم و در ارتفاعات مراقب باشیم. اگرچه، تئوری شناختی مطرح میکند که افراد با اختلالات اضطرابی مستعد بیش برآوردی خطر و عواقب آن هستند. برای مثال، ممکن است افراد خطر ناشی از حیوان خاصی مانند عنکبوت یا مار را بیشتر از مقدار واقعی آن برآورد کنند. آنها به بدترین سناریو ممکنه فکر میکنند، اینکه مار ممکن است آنها را نیش بزند و مسمومشان کند درصورتیکه ممکن است آن مار کاملاً بیخطر باشد. این مسئله به اغراق کردن یا فاجعهبار پنداشتن معروف است و در بین افراد با اضطراب شایع است.
افرادی که خطر را بیشبرآورد میکنند، تمایل دارند از موقعیتهایی که آنها را در معرض ترس میگذارد، اجتناب کنند. برای مثال، افرادی که از پرواز میترسند، از تمامی سفرهایی که نیازمند پرواز هوایی هستند، اجتناب خواهند کرد. این رفتارها به رفتارهای امن معروف هستند چون باعث میشوند که فرد اضطراب کمتری را احساس کند. اگرچه، وقتی از موقعیتهای اضطراب زا اجتناب میکنیم، ترسها تقویت میشوند. تئوری شناختی مطرح میکند که اگر افراد از چیزی که میترسند، اجتناب نکنند، ترس کاهش پیدا خواهد کرد، چون این موقعیت به آنها این فرصت را میدهد که بفهمند موقعیت آنقدری که آنها باور دارند، خطرناک نیست.
تئوری رفتاری و اضطراب
تئوری رفتاری مطرح میکند که افراد یاد میگیرند که در طی یک رویداد استرسزا یا آروماتیک با نشانههای خاص، احساس ترس کنند؛ مثل مکان، صدا یا احساسی خاص. وقتی نشانهها دوباره اتفاق میافتند، باعث میشوند که ترس دوباره تجربه شود. یکبار همراهی بین ترس و نشانه (سر نخ)، تداعیِ خودکار، سریع و خارج از کنترل آگاهانه را باعث میشود. قبل از اینکه بفهمیم خطر نزدیک است، ترس را احساس میکنیم. این نشانهها میتوانند درونی یا بیرونی باشند.
مثالی از نشانه بیرونی میتواند بوی خاصی باشد که در حین یک رویداد استرسزا حس شده باشد. وقتی این بو حس شود (حتی اگر در آن زمان خطری وجود نداشته باشد)، فرد رویداد استرسزا را به یاد میآورد و میترسد. نشانگان درونی مانند تپش قلب نیز ممکن است باعث ترس شوند، اگر در طی رویداد استرسزایی ضربان قلب فرد افزایش پیداکرده بوده باشد. بعدها، وقتی قلب فرد در طی یک روتین ورزشی با سرعت بتپد، ممکن است احساس ترس ظاهر شود.
افراد مبتلابه اختلالات اضطرابی ممکن است در اجتنابشان پیش روی کنند. نشانگان اصلی ممکن است به نشانگان مشابهی تعمیم پیدا کنند، یک رویارویی بد با یک نژاد از سگها ممکن است به اجتناب از تمامی سگها تعمیم پیدا کند. وقتی افراد از چنین نشانگانی اجتناب میکنند، ممکن است احساس امنیت بیشتری کنند اما در مدت طولانیتر، این رفتارهای اجتنابی، اضطراب تداعی شده با نشانگان را افزایش میدهند. اجتناب از فرایند خاموشی (فرایندی برعکس یادگیری تداعی)، جلوگیری میکند. خاموشی فقط زمانی رخ میدهد که فرد در محیطی امن با نشانگان مواجه شود.
تئوری رشدی و اضطراب
طبق تئوری رشد، روشی که کودک از طریق آن رویدادهای زندگی را تفسیر و پیشبینی میکند با مقدار اضطرابی که در زندگیاش تجربه میکند، مرتبط است. مقدار احساس کنترلی که افراد در طی زندگیشان تجربه میکنند بهشدت با مقدار احساس اضطرابی که تجربه میکنند، مرتبط است. بازهی احساس کنترل از احساس کنترل کامل (هر اتفاقی که رخ میدهد فرد از پس آن بر خواهد آمد) تا احساس عدم اطمینان و درماندگی در برابر اتفاقات پیشروی زندگی، گسترش مییابد. افرادی که احساس میکنند زندگی خارج از کنترل آنهاست، احتمالاً ترس و اضطراب بیشتری را تجربه میکنند. برای مثال، این افراد ممکن است احساس کنند که هیچ مقداری از آمادگی یا شایستگی در برابر مصاحبهی کاری پیش رو به آنها احساس کنترل نخواهد داد و آنها با ترس از رد شدن در مصاحبه حاضر خواهند شد.
✅(جهت کسب اطلاعات بیشتر در مورد این محصول اموزشی روی ایکون ذیل کلیک کنید)
[button style=”btn-danger” url=”https://ravancall.com/product/%d9%85%d8%aa%d8%af-%d8%af%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86%db%8c-%d9%86%d9%88%db%8c%d9%86%d8%8c-%d8%af%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a7%d8%ae%d8%aa%d9%84%d8%a7%d9%84-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b1%d9%88%d8%a7%d9%86/” target=”_blank” size=”btn-lg” block=”btn-block”]مشاهده محصول آموزشی[/button]