علم روانشناسی
اصطلاح روانشناسی اولین بار در آثار فلسفی لایبنیتز (Leibnitz) مشاهده شد و سپس در قرن هجدهم ولف (Wolff) که از مریدان لایبنیتز بود این اصطلاح را رواج داد. Psychology یا روانشناسی مانند دیگر اصطلاحات علمی ریشهای یونانی دارد که از دو کلمه Psyche به معنای «روح یا ذهن» و logos به معنای «شناخت یا مطالعه» تشکیل شده است. معنی تحتالفظی این اصطلاح مطالعه یا شناخت «علم نفس» بود که در قرون هفدهم و هجدهم، اسامی دیگری ازجمله «فلسفه ذهنی»، «خودشناسی» و «روحشناسی» برای این اصطلاح بهکار برده شد. بهطورکلی این علم به مطالعه حالتها و رفتارهای ذهنی انسان و دیگر موجودات زنده میپردازد و احساسات، ادراک، اندیشه، شخصیت، اعمال، حافظه و… آنان را مورد بررسی قرار میدهد. جالب است بدانید به این شاخه از علم تا قبل از ظهور روانشناسی جدید، بهشکل پیشرفته و مبتنی بر علم پرداخته نشده بود.
فهرست مطالب
روانشناسی چیست؟
تاریخچه علم روانشناسی
دوره ساختارگرایی
دوره کارکردگرایی
دوره رفتارگرایی
شاخصهای سلامت روان
دورههای روانشناسی
دوره روانشناسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ACT
دوره روانشناسی ذهن آگاهی
روانشناسی و ارتباط آن با مغز و ذهن
مکتبهای فکری در روانشناسی
مکتب فکری ساختارگرایی در روانشناسی
مکتب کارکردگرایی در روانشناسی
مکتب گشتالت در روانشناسی
مکتب فکری رفتارگرایی در روانشناسی
مکتب فکری روان تحلیلی در روانشناسی
مکتب فکری انسانگرا در روانشناسی
مکتب روانشناسی شناختی
حوزههای تخصصی روانشناسی
روانشناسی زیست شناختی
روانشناسی آزمایشی
روانشناسی رشد
روانشناسی شخصیت
روانشناسی اجتماعی
روانشناسی آموزشی و تربیتی
روانشناسی صنعتی و سازمانی
روشهای تحقیق در روانشناسی
خلاصه و جمعبندی
روانشناسی
علم روانشناسی چیست؟ اصطلاح روانشناسی اولین بار در آثار فلسفی لایبنیتز (Leibnitz) مشاهده شد و سپس در قرن هجدهم ولف (Wolff) که از مریدان لایبنیتز بود این اصطلاح را رواج داد. Psychology یا روانشناسی مانند دیگر اصطلاحات علمی ریشهای یونانی دارد که از دو کلمه Psyche به معنای «روح یا ذهن» و logos به معنای «شناخت یا مطالعه» تشکیل شده است. معنی تحتالفظی این اصطلاح مطالعه یا شناخت «علم نفس» بود که در قرون هفدهم و هجدهم، اسامی دیگری ازجمله «فلسفه ذهنی»، «خودشناسی» و «روحشناسی» برای این اصطلاح بهکار برده شد. بهطورکلی این علم به مطالعه حالتها و رفتارهای ذهنی انسان و دیگر موجودات زنده میپردازد و احساسات، ادراک، اندیشه، شخصیت، اعمال، حافظه و… آنان را مورد بررسی قرار میدهد. جالب است بدانید به این شاخه از علم تا قبل از ظهور علم روانشناسی جدید، بهشکل پیشرفته و مبتنی بر علم پرداخته نشده بود.
روانشناسی چیست؟
اولین تعریفی که روانشناسان برای حوزه کاری خود انتخاب کردند، «مطالعه فعالیت ذهنی» بود. با پیشرفت رفتارگرایی در قرن معاصر و تأکید آن بر مطالعه موضوعات قابل بررسی عینی، روانشناسی با تعریف «بررسی رفتار» شناخته شد. تعریف علم روانشناسی شامل مطالعه با فرضیاتی چون اطلاعات بهدست آمده از «آزمایش حیوانات قابل تعمیم به انسان» و «رفتار حیوان بهخودیخود» مورد توجه قرار گرفت. از ابتدای قرن ۲۰ تا اواسط این قرن این تعریف در کتب روانشناسی مورد بررسی قرار میگرفت. با پیشرفت این علم و درک این موضوع که هر پدیده یک واقعیت عینی و قابل مشاهده دارد و شناخت نوع رفتار انسان و حیوانات، تعریف اولیه این اصطلاح یعنی «علم مطالعه رفتار و فرآیندهای ذهنی» برای روانشناسی درنظر گرفته شد.
این تعریف مطالعه عینی و قابل مشاهده رفتار فرد و سلسله ادراکات ذهنی غیرقابل مشاهده او را پوشش میدهد. همچنین تأثیرات زیست شناختی، فشارهای اجتماعی و محرکهای محیطی را بر چگونگی تفکر، عملکرد و احساسات موجودات مؤثر میداند. با استفاده از این دانش روانشناسان و متخصصین اعصاب و روان به معالجه بیماران مبتلا به اختلالات روانی و شناخت روان آنها میپردازند.
تاریخچه علم روانشناسی
سابقه علم روانشناسی به آغاز فلسفه و شروع صحبت درمورد انسان و سدههای چهار و پنجم قبل از میلاد باز میگردد؛ فلاسفه و دانشمندانی مانند «ارسطو» و «افلاطون» از پیروان این علم محسوب میشوند. «رادولف گوسلنیوس» که فیلسوف تحصیلکرده آلمانی بود نخستین بار اصطلاح «سایکولوژی» را برای این علم ابداع نمود. تا اواخر قرن نوزدهم میلادی، روانشناسی را جزئی از علم فلسفه میدانستند، اما در طول تاریخ، و در دورههای مختلف، مکاتب فکری متعددی برای توضیح افکار و رفتار انسان شکل گرفت که در ادامه آنها را بررسی میکنیم. مطالعه دورههای علم روانشناسی ازطریق پکیجهای آموزشی بنیاد روانکال قابل دسترسی برای علاقمندان است.
دوره ساختارگرایی
ساختارگرایی یا Structuralism که از نظریههای رایج علوم اجتماعی است به « تئوری آگاهی » مطرح شده توسط « ویلهلم وونت » اشاره دارد. این پزشک و روانشناس آلمانی آزمایشگاهی در دانشگاه شهر «لایپزیک» آلمان تأسیس نمود که در آن به مطالعات روانشناختی میپرداخت. ویلهلم وونت اساساً یک ساختارگرا نبود، اما «ادوارد برفورد تیچنر» و یکی از شاگردان او رویکرد ساختارگرایی را مطرح نمودند. ویلهلم وونت مطالعات و پژوهشهای خود را بیشتر در زمینه «شکست ساختار جزء به جزء فرآیندهای ذهنی» انجام میداد.
دوره کارکردگرایی
رویکرد کارکردگرایی که در مقابل نظریه ساختارگرایی قرار داشت، براساس تحقیقات و مطالعات دانشمند و روانشناس آمریکایی «ویلیام جیمز» مطرح شد. این فیلسوف بزرگ عقیده داشت که علم روانشناسی باید بهصورت کاربردی قابل استفاده باشد، بهاین معنی که بتواند تفسیری بر رفتار ذهن داشته باشد. او بهدنبال تبیین این مسئله بود که ذهن چگونه کار میکند تا یک جاندار یا انسان رفتاری سازگار با محیط از خود بروز میدهد. جیمز در رویکرد کارکردگرایی به فرآیندهای ذهنی که منجر به پیامدهای عملی میشوند میپرداخت. تحقیقات و پژوهشهایی که جیمز در این زمینه انجام داد درنهایت سبب ظهور رفتارگرایی در علم روانشناسی شد.
ویلیام جیمز تمام یافتههای خود را در کتاب «اصول روانشناسی» مطرح نمود، این تحقیقات تمام ابهامات و پرسشهای روانشناسان را تا سالها بعد پاسخ داد. همچنین «جان دیویی»، «هاروی کار» و «هرمان ابینگ هاوس» که با نظریههای منحنی فراموشی و وقفه در یادگیری شناخته شده است از محققان رویکرد کارکردگرایی هستند. در همان دوره «ایوان پاولف» دانشمند روسی، آزمایشاتی بر روی سگها انجام داد که بهعنوان «مفهوم شرطی شدن کلاسیک» شناخته شد. تا نیمههای قرن ۲۰ میلادی تمام یافتهها و پژوهشهای این دانشمندان و فلاسفه تحت عنوان «روانشناسی آزمایشی» معرفی شد. این موضوعات که به اطلاعات و ادراکات ذهنی و پردازش آنها میپرداخت مربوط به «روانشناسی شناختی» میشد.
دوره رفتارگرایی
رفتارگرایی گرایشی در روانشناسی است که در آن به جای بررسی فکر و حالتهای ذهن، رفتارها و تجارب گذشته مورد جمعآوری و بررسی قرار میگیرد. پیشتازان و رهبران این مکتب، «جان بی واتسون»، «ادوارد ثورندایک» و «بی اف اسکینر» بودند که اعتقاد داشتند روانشناسی به جای ذهنگرایی باید به علم «رفتار شناسی» تبدیل شود. به همین علت مکتب رفتارگرایی، بهعنوان شیوهای جهت راهنمای تئوری روانشناسی معرفی شد. در سال ۱۹۱۳ واتسون در تحقیقی با عنوان «روانشناسی از دیدگاه رفتارگرا» این علم را رشتهای تجربی از علوم طبیعی معرفی نمود. پیروان مکتب رفتارگرایی، درونگرایی را لازمه این شیوه نمیدانستند و مرزی میان انسان و حیوان قائل نبودند.
تا اوایل قرن ۲۱، رفتارگرایی بهعنوان تعریف اصلی علم روانشناسی، شناخته شده بود. چراکه تئوریهای شرطی شدن بهعنوان نمونه و مدل علمی رفتار انسانی بهکار گرفته میشد. اما با گذشت زمان و پژوهشهای متعدد مشخص شد رفتارگرایی بهعنوان یک نظریه درخصوص رفتار انسان کاربردی نیست. در بررسی مجددی که «نوام چامسکی» بر کتاب «رفتار کلامی» نوشته «اسکینر» داشت، با شرح فرآیند «اکتساب زبان» خاتمهای به دوران رفتارگرایی داد. چامسکی در نظریه خود اثبات کرد زبان بهصورت شرطی و انحصاری آموخته نمیشود، چراکه افراد میتوانند عبارات و جملات بسیاری را بیان کنند که آموختنی نیست و در روند زندگی پدیدار نمیشوند. درحالی که رفتارگرایان فرآیندهای درون ذهنی را تحت عنوان توهم رد میکردند.
همچنین تحقیقات و پژوهشهای «آلبرت بندورا» مشخص نمود که کودکان میتوانند بدون تغییر در رفتار، مشاهدات اجتماعی را بیاموزند بنابراین پردازشهای درونی چندان اهمیتی ندارد. در سال ۱۹۵۰ «روانشناسی بشردوستانه» با تأکید بر نظریه پدیدارشناختی تجارب انسانی به وجود آمد. این نظریه با تحقیقات کیفی به بررسی فهم افراد و رفتار آنها پرداخت. بسیاری از روانشناسان این شیوه روانشناسی را رد نموده بودند، چراکه ریشههای این مکتب در « اگزستانسیالیستها » و فلسفه پدیدار شناختی بود و آنان عقیده داشتند نباید تجارب انسانی به واحدهای اندازهگیری تبدیل شود، زیرا سبب ازبین رفتن تمام مفاهیم انسان به عنوان یک موجود زنده خواهد بود. «آبراهام مازلو» مبتکر سلسله نیازهای انسانی، «کارل راجرز» مبتکر درمان مشتری مداری و «فریتس پرل» مبتکر درمان گشتالت از دیگر نظریه پردازان مکتب رفتارگرایانه بودند.
شاخصهای سلامت روان
سلامت روان کیفیتی نسبی دارد و بهتر است برای تعریف صحیح آن از مفاهیمی مانند بهنجاری یا نرمال بودن استفاده کرد. این تعریف باتوجه به دیدگاهها و نظریات مختلف فلاسفه و روانشناسان متفاوت است؛ اما بهطورکلی و فارغ از هر رویکرد علمی روانشناسی، روان بهنجار طیف وسیعی از عملکردهای مفید و کارآمد را از جهات اجتماعی، هیجانی، جسمانی، رفتاری و شناختی که مطابق با فرهنگ جامعه باشد را دربر میگیرد. عملکردهایی ازجمله مقابله مؤثر با فشارهای روانی، مفید و کارآمد بودن، احساس رضایتمندی، داشتن صداقت، شناخت تواناییهای فردی، خودآگاهی، ثبات شخصیتی (از نظر اعتقادی، عاطفی، هیجانی، اجتماعی و هویتی)، داشتن شخصیت منطقی، داشتن مشارکت مفید و… از رفتارهای بهنجار و سلامت محسوب میشوند.
در جامعه امروزی به دلیل بیشتر شدن مشکلات عموم مردم، رسیدن به آرامش و مصون بودن از اختلالاتی مانند افسردگی، اضطراب و… از مهمترین نیازها بهشمار میآیند. به همین دلیل اغلب جوامع مذهبی یا غیر مذهبی به بررسی راهکارهایی برای مقابله با این اختلالات و رسیدن به آرامش روانی و روحی پرداختهاند. بهداشت روانی لازمه یک جامعه سالم و پویا است، چراکه عملکرد مثبت هر جامعه درگرو وجود انسانهایی است که از سلامت روانی خوبی برخوردار باشند.
دورههای روانشناسی
دورههای روانشناسی، شامل مجموعهای از آموزشها و پکیجهایی است که به افراد کمک میکند تا با مباحث، نظریهها و روشهای پژوهش و تحقیق در این حوزه آشنا شوند. این دورهها در تمام مراکز علمی ازجمله دانشگاهها، مراکز آموزشی و… ارائه میشوند و بهصورت مقدماتی، تخصصی و پیشرفته در اختیار افراد قرار میگیرد. در دورههای مقدماتی، مفاهیم پایه روانشناسی که شامل موضوعات روشهای پژوهش، تاریخچه، تئوریها و نظریات روانشناسی مربوط به شخصیتشناسی میشود.
همچنین در دورههای تخصصی بهصورت ویژه به موضوعاتی مانند روانشناسی بالینی، روانشناسی فردی، روانشناسی اجتماعی و روانشناسی کاربردی میپردازند. این دورهها به دانشجویان کمک میکند تا روشهای تشخیص بیماریهای روانی را با ارزیابی شخصیت بیمار تشخیص دهند و با درمانها و تعاملات اجتماعی آشنا شوند. دورههای تخصصی روانشناسی در پکیجهای آموزشی بنیاد روانکال قابل دسترسی است. در ادامه به شرح انواع دورههای روانشناسی بهصورت تخصصیتر میپردازیم.
دوره شخصیتشناسی آرکی تایپها
براساس نظریه یونگ پانزدهم، ۱۵ آرکی تایپ یا تیپ شخصیتی وجود دارد که هفت آرکی تایپ ( آتنا، آرتمیس، دیمیتر، هرا، پرسفون، آفرودیت و هستیا) زنانه و هشت آرکی تایپ (آرس، آپولو، زئوس، هادس، دیونوسوس، پوزیدون، هرمس و هفاسیتوس) مردانه هستند. هریک از این آرکی تایپها یا تیپهای شخصیتی، ویژگیهای رفتاری، توانمندیها، استعدادها، علائق و سبک زندگی مخصوص به خود را دارند. شناخت این ویژگیها کاربردهای فراوانی در زمینههای مختلف پیدا کردهاند. شناخت آرکی تایپها در زمینههای مختلفی مانند ازدواج، انتخاب رشته، ایجاد روابط عاطفی عمیق، اصول مدیریتی، مذاکرات کلامی، انتخاب رشته، انتخاب شغل و… به افراد کمک فراوانی میکند.
در دوره شخصیتشناسی آرکی تایپها برای هر تیپ شخصیتی مباحثی ازجمله موارد زیر با مثالهای واقعی گفته میشود:
- بررسی کودکی هر تیپ شخصیتی
- ارزیابی شرایط زندگی و رفتار در دوران نوجوانی
- بررسی روابط قبل از ازدواج بیمار
- تحلیل ابعاد رفتارهای بیمار بعد از ازدواج
- توجه به روابط بیمار با همکاران
- شناسایی استعدادها و ضعفهای بیمار
- روشهایی که این تیپ شخصیت میتواند به واسطه آنها به پیشرفت برسد
دوره طرحواره درمانی
طرحواره درمانی رویکردی در علم روانشناسی است که توسط «جفری یانگ» پایهگذاری شد؛ این شیوه جهت درمان اختلالات شخصیت و اختلالات مزمنی که به درمان شناختی رفتاری پاسخ ندادهاند یا بازگشت علائم دارند بهکار میرود. طرحواره درمانی حول دو محور «راهنمای تشخیصی» و «اختلالات روانی» به درمان بیمار میپردازد. در دوره طرحواره درمانی به دانشجویان میآموزند چگونه گرههایی که از کودکی در ذهن بیمار ایجاد شده است را مشخص کنند و با ایجاد تغییر در آن، رفتار بیمار را بهبود بخشند. همچنین در دوره طرحواره درمانی مباحث زیر آموزش داده میشود:
- نحوه شناخت تلههای ذهنی
- چگونگی شکلگیری طرحوارهها در زندگی
- نحوه شناخت مشکلات و طرحوارههای درونی
- نحوه شناخت آسیبهای ناشی از طرحوارهها
- مراحل شفای کودک درون آسیبپذیر
- نحوه آموزش افزایش اعتمادبهنفس و عزتنفس
- چگونگی آموزش مهارتهای ارتباطی در رابطههای عاطفی یا انسانی
- چگونگی شناخت علل مشکلاتی ازقبیل زودرنجی، ناامیدی، عصبانیت و…
- نحوه شناخت ترسها و نگرانیهای عمیق درونی بیمار
دورههای روانشناسی هوش چندگانه
تئوری هوشهای چندگانه نظریهای است که اولین بار توسط «هوارد گاردنر» تنظیم و ارائه گردید. به عقیده گاردنر همه انسانها از انواع مختلفی از هوش برخوردار هستند. این محقق در کتاب «قابهای ذهنی: هوش چندگانه» هشت نوع مختلف هوش معرفی نمود و اعتقاد داشت هوش نهمی هم به نام «هوش هستیگرا» وجود دارد. گاردنر اعتقاد داشت برای بهدست آوردن تمام قابلیتها و استعدادهای یک فرد نباید تنها به بررسی بهره هوشی پرداخت، بلکه انواع هوشهای دیگر او باید درنظر گرفته شود. در این دوره آموزشی روانشناسی انواع هوشهای زیر بهصورت مفصل شرح داده میشود:
- هوش منطقی _ ریاضی
- هوش تصویری _ فضایی
- هوش موسیقیایی
- هوش کلامی _ زبانی
- هوش جسمی _ حرکتی
- هوش درون فردی
- هوش برون فردی
- هوش طبیعتگرا
- هوش هستیگرا
دوره روانشناسی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد ACT
این درمان که ترکیبی از چهار رویکرد توجه و آگاهی، پذیرش، تعهد و تغییر رفتار است با هدف کلی رسیدن به انعطافپذیری روانی در این دوره آموزش داده میشود. در درمان ACT، درمانگر تلاش میکند تا بدون ایجاد احساس بد فرد به سوی رفتار مبتنی بر ارزش حرکت کند. این شیوه درمانی که توسط «استیون هیز» در سال ۱۹۸۲ معرفی شد، جزو درمانهای موج سوم رفتار درمانی بهشمار میآید. دو مبنای فلسفی ACT، «بافت گرایی عملکردی» و «نظریه چهارچوب رابطهای» است که ریشه در فلسفه رفتارشناسی رادیکال «بیاف اسکینر» دارد.
در دوره روانشناسی درمان مبتنی بر پذیرش به آموزش مباحث زیر پرداخته میشود:
- چگونگی کشف ارزشهای زندگی
- نحوه تنظیم اهداف کارآمد برای یک زندگی ایدهآل
- نحوه ایجاد انگیزه و برنامهریزی جهت دستیابی به یک زندگی ارزشمند
- چگونگی افزایش هدف و معنا در زندگی
- نحوه ایجاد مدیریت افکار و احساسات
- نحوه عبور از چالشهای ذهنی و هیجانی در زندگی
- نحوه ایجاد افزایش قدرت پذیرش
دوره روانشناسی ذهن آگاهی
ذهن آگاهی به معنای آگاهی یافتن از تمامی تجربیات، فکرها و احساساتی است که در لحظه حال در درون فرد اتفاق میافتد. در دوره ذهن آگاهی چگونگی درک و تجزیه و تحلیل تمام اتفاقات درونی آموزش داده میشود. ذهن آگاهی مهارتی است که «استیو جابز» بهعنوان یک عادت روزانه بهصورت منظم جهت کنترل ذهن خود انجام میداد. در دوره روانشناسی ذهن آگاهی مباحث زیر آموزش داده میشود:
- تعریف ذهن آگاهی و بیان بخشهای مهم آن
- نحوه انجام تمرینات ذهن آگاهی جهت کاهش استرس، ایجاد شادمانی درونی، در راستای بهدست آمدن سلامت جسمانی
- نحوه مدیریت احساسات و هیجانات برای بیمار
- چگونگی افزایش ظرفیت روانی جهت تحمل دشواریهای زندگی
- نحوه ایجاد اعتمادبهنفس ازطریق ذهن آگاهی
- نحوه افزایش قدرت پذیرش خود و دیگران
روانشناسی و ارتباط آن با مغز و ذهن
علم روانشناسی به تشریح و تفسیر رفتار، تأثیرات اجتماعی و تلاشهای مبتنی بر هوشیاری میپردازد. در گذشته منظور از روانشناسی تجربی، شرح رفتار و تجربیات هر فرد بههمان صورتی که اتفاق میافتاد بود. اما از ۲۰ سال گذشته علم روانشناسی به چگونگی ارتباط آگاهی (هوشیاری) و مغز (دستگاه عصبی) میپردازد. پژوهشگران با استفاده از اسکن مغزی دریافتند که «محرک هشیار» مانند «محرک ناهشیار» مناطق یکسانی از مغز را فعال میکند اما با شدت بیشتر. همچنین در این مطالعات مشخص شد محرک هوشیار مناطق گستردهتری را فعال میکند و این موضوع احتمالاً به این دلیل رخ میدهد که فعالسازی مناطق اولیه، برانگیختگی را به مناطق دیگر ارسال میکند.
هوشیاری نسبت به یک محرک به میزان فعالیت مغزی بستگی دارد، هر تغییر در ادراک فرد با تغییر الگوی فعالیت بخش بزرگی از مغز همراه است. روشهای تحقیقی جدید در روانشناسی به بررسی فعالیتهای مغزی که برای هوشیاری ضروری هستند کمک فراوانی نموده است. بهعنوان مثال محرکی که هوشیار میشود مناطق مرزی مربوطه را قویتر از محرک مشابهی که به هوشیاری نمیرسد فعال میکند.
مکتبهای فکری در روانشناسی
زمانی که روانشناسی بهعنوان یک علم ظهور پیدا کرد، از بیولوژی و فلسفه جدا شد. علم محسوب شدن روانشناسی باعث شد محققان و پژوهشگران به مطالعه درخصوص ارتباط ذهن انسان و رفتارهای او بپردازند. مکاتب مختلف این علم به یکباره پدید نیامدند، بلکه این مکاتب طی سالها با تلاش و تحقیقات فراوان ظهور پیدا کردند. هرکدام از این مکتبها تئوریهای اصلی روانشناسی را به بهترین شکل توضیح میدهند و مناسبترین تفاسیر را برای آنها درنظر میگیرند. هرکدام از روانشناسان در گذشته، خود را باتوجه به مکتب فکری خاصی معرفی و توصیف میکردند.
امروزه اغلب روانشناسان نگاهی گزینشی به روانشناسی دارند؛ به این معنی که آنها اغلب در درمان بیماران از ایدهها و تئوریهای مکاتب مختلف الهام میگیرند و تنها به یک دیدگاه خاص اکتفا نمیکنند. شما میتوانید برای آگاهی بیشتر و کسب اطلاعات جامع، پکیج مکتبهای فکری در روانشناسی را از روانکال کالج دریافت نمایید. مکاتب فکری در علم روانشناسی عبارتند از:
مکتب فکری ساختارگرایی در روانشناسی
ساختارگرایی اولین مکتب فکری در روانشناسی بود که توسط «ویلهلم وونت» بنیاننهاده شد. در این مکتب با تجزیه و تحلیل فرآیندهای ذهنی به اصلیترین و اساسیترین ادراکات موجود در فرد تمرکز میشد. ساختارگرایان معتقد بودند انسان نمیتواند مفهوم جدید و ناشناختهای را بیاموزد، مگر آنکه آن را با ادراکات و دانشهای پیشین خود در ذهن تطابق دهد و با تجربیات واقعی پیوند دهد. این نظریه شاخهها و دیدگاههای متفاوتی دارد که همه این دیدگاهها معتقدند یادگیری فرآیندی فعالانه و خاص ذهن هر فرد بهشمار میآید.
درواقع این فرآیند ساختن روابط ذهنی میان مفاهیم و تصورات از یک سو و اطلاعات و تجربیات حاصل از دنیای واقعی از سوی دیگر محسوب میشود. ساختارگراها از تکنیکهایی مانند دروننگری استفاده میکردند تا فرآیندهای ذهنی انسان را به درستی تحلیل کنند.
مکتب کارکردگرایی در روانشناسی
کارکردگرایی در علم روانشناسی بهعنوان واکنشی در مقابل تئوریهای مکتب فکری ساختارگرایی بهوجود آمد. چند محقق و پژوهشگر ازجمله «جان دیویی»، «ویلیام جیمز»، « جیمز رولند آنجل» و «هاروی» در زمینه کارکردگرایی نظریهها و تحقیقاتی ارائه داده بودند. متفکران در این زمینه به جای تمرکز بر فرآیندهای ذهنی، اغلب به نقشی که این فرآیندها ایفا میکردند میپرداختند.
مکتب گشتالت در روانشناسی
روانشناسی گشتالت مکتبی است که بر مبنای یک نظریه شکل گرفته است؛ این نظریه معتقد است انسان پدیدهها را به شکل یک کل متحد تجربه میکند. این رویکرد در اواخر قرن نوزدهم در آلمان و اتریش در واکنش به رویکرد مولکولی در ساختارگرایی پدیدار شد. روانشناسان پیرو گشتالت معتقد بودند به جای تفکیک افکار به کوچکترین اجزای خود، باید کل تجربه مورد بررسی قرار گیرد. این متفکران بر این باور بودند، کل بزرگتر از مجموع اجزای تشکیل دهنده است.
مکتب فکری رفتارگرایی در روانشناسی
رفتارگرایی مکتبی بود که در دهه پنجاه میلادی، مکتب فکری غالب محسوب میشد. «جان بی واتسون»، «ایوان پاولوف» و «بی اف اسکینر» از بنیانگذاران این مکتب بودهاند. مکتب رفتارگرایی با نادیده گرفتن نیروهای درونی، معتقد است تمام رفتارها میتوانند باتوجه به عوامل محیطی (بیرونی) تفسیر شوند. درواقع این مکتب بر رفتار بروز یافته و قابل مشاهده تمرکز میکرد. مکتب فکری رفتارگرایی تأثیر شگرفی بر مسیر علم روانشناسی گذاشت و بسیاری از ایدهها و تکنیکهایی که از این مکتب فکری به وجود آمد همچنان مورد استفاده روانشناسان قرار میگیرد. تئوریهای «شرطیسازی کلاسیک» و «شرطیسازی کنشگر» بسیار مورد توجه محققان قرار گرفته بود.
مکتب فکری روان تحلیلی در روانشناسی
«زیگموند فروید» بنیانگذار مکتب فکری روان تحلیلی بود؛ این مکتب بر تأثیر ناخودآگاه ذهن بر رفتار تأکید داشت. فروید معتقد بود که ذهن انسان از سه عنصر «نهاد»، «خود» و «فراخود» تشکیل شده است. عنصر «نهاد» متشکل از امیال اولیه، «خود» ترکیبی از شخصیت تأثیر یافته با واقعیت و «فراخود» بخشی از شخصیت است که تمام کمالات و ارزشهایی را که فرد از فرهنگ و خانواده درونی ساخته در بر میگیرد. فروید رفتارهای پیچیده انسانی را حاصل از برهمکنش این سه عنصر میدانست. مکتب فکری روان تحلیلی فروید بهصورت گستردهای بر علم روانشناسی تأثیرگذاشته بود. اما این مکتب در زمان خود و حتی در دوران معاصر مخالفانی پیرامون تئوریهای فروید دارد.
مکتب فکری انسانگرا در روانشناسی
روانشناسی انسانگرا بر خلاف مکتب روان تحلیلی و رفتارگرا، بر انتخاب آزاد فردی، رشد فردی و مفهوم خودشکوفایی تمرکز دارد. این درحالی است که مکاتب فکری اولیه روانشناسی بر رفتار ناهنجار انسان تمرکز داشت. این مکتب تأکید داشت باید به انسانها کمک کرد تا پتانسیل درونی خود را کشف و بالفعل کنند. متفکران این مکتب «آبراهام مالو» و «کارل راجرز» بودند. این مکتب تا به امروز طرفداران زیادی را به خود اختصاص داده است و تأثیر عمیقی بر زمینههای مختلف روانشناسی ازجمله روانشناسی مثبتگرا گذاشته است. هدف و تمرکز اصلی این مکتب بر کمک به انسانها جهت داشتن زندگی شادتر و بهرهوری هرچه بیشتر از زندگی است.
مکتب روانشناسی شناختی
فرآیندهای ذهنی ازجمله چگونگی افکار انسان، نحوه ادراکات، چگونگی به خاطر آوردن و چگونگی یادگرفتن او مباحث مورد مطالعه مکتب روانشناسی شناختی بهشمار میآیند. این شاخه از روانشناسی بهعنوان بخش وسیعی از علم شناختی به موضوعاتی مانند عصبشناسی، فلسفه و زبانشناسی نیز مرتبط است. روانشناسی شناختی در دهه پنجاه میلادی و در واکنش به رفتارگرایی ظهور پیدا کرد؛ انتقادی که این مکتب به رفتارگرایی داشت این بود که رفتارگرایی موفق نشده بود توضیحی درخصوص تأثیرگذاری فرآیندهای درونی بر رفتار ارائه دهد.
در این دوره تحقیقات مفصلی در حوزه پردازش اطلاعات، زبان، حافظه و ظهور ادراک مطرح شد به همین دلیل این مکتب بهعنوان «انقلاب شناختی» شناخته شد. یکی از اثرگذارترین تئوریهای این مکتب فکری، «تئوری مراحل توسعه شناختی» بود که «ژان پیاژه» آن را مطرح نموده بود.
حوزههای تخصصی علم روانشناسی
روانشناسی علمی است که به مطالعه احساسات، افکار، رفتار و حالات انسان و دیگر موجودات زنده در شرایط مختلف محیطی میپردازد. امروزه هیچ فعالیت و عملکردی غیر وابسته با ذهن و درک انسانها وجود ندارد؛ چراکه با پیشرفت علم و تکنولوژی انسانها بیشتر فکر میکنند، درنتیجه بیشتر به مشکلات و اختلالات فکری و ذهنی مبتلا میشوند. اینجا است که یک محقق حرفهای یا روانشناس میتواند با تکیه بر علم روانشناسی در حوزههای رفتاری، شناختی و اجتماعی ورود کرده و به بهبود حال بیماران کمک اساسی نماید. این تخصص در حوزههای مختلفی به مطالعه و بررسی ابعاد رفتاری و شخصیتی انسانها میپردازد که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد. جهت کسب اطلاعات بیشتر درخصوص حوزههای تخصصی روانشناسی میتوانید پکیجهای آموزشی این حوزه را از بنیاد روانکال دریافت نمایید.
روانشناسی زیست شناختی
این حوزه از روانشناسی تعامل بین سیستمهای بیولوژیکی و رفتار انسان را توصیف میکند. روانشناسان زیستشناختی به بررسی و تحلیل آنچه انسان به آن فکر میکند (شناخت) و چگونه احساس میکند (خلقوخو) میپردازد. این شاخه از روانشناسی در درمان بیماریهایی ازجمله استرس، افسردگی، احساس خستگی و… به بررسی رابطه فرآیندهای زیستشناختی با رفتار میپردازد. بهعنوان مثال موضوعاتی مانند «چگونه استرسهای روان شناختی مانند امتحان میتواند سبب ایجاد تپش قلب شود» یا «چگونه ساز و کار هورمونها در بدن منجر به ایجاد افسردگی میگردد».
روانشناسی آزمایشی
روانشناسی تجربی یا روانشناسی آزمایشی، به مطالعه رفتار انسان یا موجود زنده تحت شرایط خاص و مقایسه حالتهای او در همین شرایط میپردازد. این شاخه در علم روانشناسی، مهمترین روش تحقیق بهشمار میآید. در پروسه درمان در این حوزه، آزمایشکننده شرایط مخصوص تغییر رفتار را ایجاد میکند و رفتار حاصله آزمایششونده را تحت شرایط جدید بررسی میکند. همچنین آزمایشکننده میتواند به روشهای مختلف بر رفتار آزمایششونده نظارت داشته باشد.
روانشناسی بالینی
متخصصین روانشناسی بالینی با بهکارگیری اصول روانشناختی به بررسی، تشخیص و درمان اختلالات هیجانی و رفتاری میپردازند. این دسته از روانشناسان به درک، پیشبینی و درمان نابهنجاریها، ناتوانی و آشفتگیهای شناختی، هیجانی، زیستشناختی، روانشناختی، اجتماعی و رفتاری کمک میکنند. بنابراین گستره وسیعی از جمعیتهای در جستجوی درمان میتوانند از این شیوه درمانی بهرهمند شوند. ازجمله مشکلاتی که در حوزه درمانی روانشناسان بالینی قرار دارد میتوان به بیماریهای روانی، اعتیاد دارویی، تعارضات زناشویی و خانوادگی اشاره کرد.
روانشناسی رشد
روانشناسی رشد به بررسی تغییر و تحولات بدن انسان از دوران جنینی تا زمان مرگ میپردازد. اما این شاخه از علم روانشناسی با تأکید بیشتر بر حالات و شرایط دوران کودکی و نوجوانی نسبت به درمان بیماران اقدام میکنند. این شیوه علاوهبر تغییر و تحولات بدن انسان، تحولاتی که بر روی شخصیت رخ داده است، رفتارهای اجتماعی و تغییرات روح و روان بیماران را نیز مورد بررسی قرار میدهد.
ارزیابی این تحولات در کنار بهکارگیری اطلاعات علمی رشتههای زیستشناسی، پزشکی، جامعه شناسی، تعلیم و تربیت و تغذیه انجام میپذیرد. روانشناسی رشد به مشخص نمودن نیازهای فرد در سنین مختلف میپردازد و سپس این نیازها را برطرف میسازد.
روانشناسی شخصیت
شخصیت مفهوم بسیار پیچیدهای دارد، بنابراین تعاریف مختلفی برای آن ارائه شده است. بهطورکلی شخصیت مجموعهای از خصوصیات افراد را دربر میگیرد که شامل احساسات فرد، رفتارهای اجتماعی، اعتقادات، هوش، تلاش، کوشش، افکار و… میشود. روانشناسی شخصیت بهعنوان یکی از بزرگترین نوع روانشناسی محسوب میشود که با بررسی شخصیت بیمار و پیدا نمودن تفاوتهای فردی و اختلالات شخصیتی مانند اختلالات نمایشی، اختلالات مرزی و… سعی در درمان بیماران دارد.
این شاخه از علم روانشناسی با درک درست و عمیق شخصیت بیمار تلاش میکند تا با ابعاد شخصیت، جنبههای ارادی بیمار، جنبههای هیجانی، میزان سازگاری با محیط، احساسات و رفتار فرد در زمان بروز مشکلات آشنا شود و به بهترین شکلی شخصیت فزد را توسعه دهد تا از بروز مشکلات جلوگیری کند.
روانشناسی اجتماعی
روانشناسی اجتماعی با ایجاد روابط صحیح و کارآمد بین بیمار و محیط پیرامون سعی در ایجاد حضور مؤثر بیمار در جامعه مینماید. روانشناسان در این حوزه با مطالعه علمی بر روی مشکلات و مسائل مربوط به رفتارهای اجتماعی، سعی مینمایند با ایجاد تفکر صحیح، بر احساس و رفتارهای اجتماعی افراد تسلط یابند تا بتوانند به بهبود بیماران در این حوزه کمک نمایند. باتوجه به اینکه امروزه همه انسانها با دنیای پیرامون خود و دیگر انسانها درحال تعامل هستند، این شاخه از روانشناسی کاربرد بالایی دارد.
علم روانشناسی آموزشی و تربیتی
اختلالات شدید هیجانی از نخستین سالهای دبستان آغاز میگردند، بنابراین بسیاری از مدارس ابتدایی از روانشناسانی کمک میگیرند که درسهایی در زمینه رشد کودک، آموزشوپرورش و روانشناسی بالینی خوانده باشند. روانشناسان آموزشی و تربیتی با مسائل تعلیم و تربیت مانند یادگیری، آموزش، شناخت شاگردان، تربیت معلمان شناخت فرآیند یادگیری، سنجش، ارزشیابی و شیوههای مختلف تدریس در ارتباط هستند. در روانشناسی تربیتی، متخصص تلاش میکند تا به شیوه علمی دریابد که دانشآموز چگونه یاد میگیرد و چطور میتوان به یادگیری بهتر او کمک کرد.
روانشناسی صنعتی و سازمانی
روانشناسان سازمانی متخصصینی هستند که در شرکتها و مؤسسات مشغول به فعالیت هستند. این افراد در حوزه روانشناسی صنعتی و سازمانی وظایفی ازقبیل گزینش افراد و تدوین برنامههای آموزش شغلی را برعهده دارند. روانشناسان صنعتی که به نیروهای انسانی شناخته شدهاند در زمینه بهینهسازی روابط بین کارمندان فعالیت میکنند و بر رفتار فردی، گروهی سازمانی افراد نظارت دارند. هدف کلی این حوزه از روانشناسی، درک رفتار انسان در محیط کاری است.
روشهای تحقیق در روانشناسی
در تمام دانشها، حقیقت با کمک روشهای علمی خاصی روشن میشود؛ روانشناسی نیز که یکی از وسیعترین علوم انسانی است که در آن با استفاده از شیوه علمی خاص و استانداردهای مشخصی تحقیقات انجام میشود. پایه و اساس هر علم، روش شناخت آن است و اعتبار و ارزش قوانین هر علمی به روش شناختی مبتنی است که در آن علم بهکار میرود. پژوهشهای روانشناسی باتوجه به استانداردهای علمی صورت میپذیرد و علاوهبر جنبه کیفی رفتارشناسی، جنبههای کمی را نیز دربر میگیرد. درنتیجه این تحقیقات منجر به شرح نظریات و فرضیات پدیدههای روانشناسی میگردد. شرح روشهای تحقیق در حوزه روانشناسی بهصورت مفصل در پکیج آموزشی بنیاد روانکال قابل دسترسی است.
روشهای تحقیق در روانشناسی بهصورتهای زیر انجام میشود:
- روش مشاهده طبیعی
- شیوه زمینهیابی
- شیوه آزمایشی
- روش بالینی (مطالعه موردی)
- روش آماری
- روش روانکاوی
خلاصه و جمع بندی
باتوجه بهاینکه علم روانشناسی علمی نسبتاً جوان و نوپا است، اما بهصورت کاملاً عمیق به ارزیابی اختلالات و درمان بیماریها حوزه سلامت روان میپردازد. امروزه روانشناسان بسیاری در سراسر دنیا بهدنبال درک جنبههای متنوع ذهن و رفتار انسانها هستند. این موضوع به روانشناس کمک میکند تا تحلیل بهتری از رفتار و شخصیت بیمار بهدست آورد و برنامههای کاربردیتری جهت توسعه زندگی فردی به او ارائه دهد. بنابراین علم روانشناسی، با هدف کمک به انسانها و ایجاد سلامت و رفاه فردی آنان تلاش میکند و منجر به پیشرفت آنها در دنیای پیرامون میشود.
این علم که توسط مکتبهای مختلفی همچون ساختارگرایی، کردارگرایی، گشتالت، رفتارگرایی، روانتحلیلی، انسان گرایی و شناختی معرفی شده است؛ در حوزههای تخصصی متنوعی به بهبود اختلالات بیماران کمک فراوانی مینماید. امروزه اغلب روانشناسان با تمرکز بر تئوریهای برگرفته از مکاتب مختلف اقدام به درمان بیماران مینمایند و در حوزههای تخصصی مانند روانشناسی زیستشناختی، آزمایشی، بالینی، رشد، شخصیت، اجتماعی، آموزشی و تربیتی و سازمانی به ارائه شیوههای مؤثر درمانی به بیماران پرداختهاند. بیمارانی که اختلالات خود را پذیرفته باشند، زیر نظر متخصصین این حوزهها روند بهبودی را به خوبی طی خواهند کرد و سلامت روان خود را بهدست خواهد آورند.